سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستانه
سلام.در این وب بخشی از دغدغه ها،دل نوشته ها واحیاناًخاطرات مرا می خوانید.با نظرات ارزشمندتان مرا راهنمایی کنید.
 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

چند روز پیش به ما خبر دادند که پنج شنبه قراره بریم موزه عبرت ایران(زندان ساواک).بعد از کلی ذوق قرار گذاشتیم که این دفعه بریم وچیزی بفهمیم.خلاصه رفتیم...

وقتی رفتیم موزه عبرت،من شروع کردم به فکر کردن.

راستش وقتی ازمقاومت ها ی افراد می شنیدم،که به خاطر آرمان زیبای پیروزی حق علیه باطل این گونه استواری کردند و سختی شکنجه ها را به جان خریدند ودر آخر این سختی طعمی شیرین برای آن ها داشت،خجالت می کشیدم.چه بسیار افرادی که در راه این آرمان بزرگ به سوی حق پرواز کردند وحتی نامی از خود در کتاب تاریخ بر جای نگذاشتند.وقتی درباره ی ایشان می شنیدم از خودم بدم می آمد.بعد ما رو بردن اتاق حسینی(شکنجه گر معروف ساواک) که در واقع سخت ترین شکنجه ها در اون مکان اتفاق می افتاد و زجر آورترین لحظات،زمانی بود که افراد در اتاق حسینی بودند.در اتاق حسینی والبته در همه جای زندان دو چیز به چشم می خورد.دو تا آدم که تفاوت های زیادی باهم داشتند.یکیشون ظالم بود وبه خاطر اهداف شیطانی هم نوع خودش رو آزارمی داد ودیگری فردی که به خاطر آرمان زیبای خودش وامثال خودش زیر شکنجه ی سخت ظالم ایستادگی می کرد.

دوستم می گفت:‍‍‍‍«چه طورمی شه که یه آدم،یه آدم دیگه رو بزنه؟!وقتی به این فکر می کنم که اون موقع امام زمان(عج) هم بوده ونگاه می کرده بیشتر عصبانی می شم.»

به دوستم  گفتم:باید آیه ی:

قُل اعملوافسیری الله عملکم رسوله رو بزرگ تو اتاق حسینی بنویسند.

بعد همینطور که جاهای دیگه از موزه رو مشاهده می کردیم،تو این فکر بودیم که الآن هم امام زمان ما هست وداره ما رو می بینه.ما تا الآن چه کردیم؟!!!آیا امام رو راضی نگه داشتیم؟اصلاً اگه اون زمان که این دلاوران اینجوری به پای هدفشون خون می دادند،ما بودیم،جزء کدوم گروه بودیم؟کمالی ها وحسینی ها و آرش ها؟یانه...رجایی ها،مطهری ها....

راستش وقتی اسامی بزرگانی چون شهید رجایی رو می شنیدم جز خجالت چیزی برام نمی موند.

یکی از کسانی که اون زمان زندانی بود و برای ما از شکنجه ها توضیح می داد،گفت:«من با این که بارها این ها رو برای شماری از افراذ توضیح دادم اما هنوز برام تازه ست».و واقعاً هم این تازگی تو بیاناتشون حس می شد.

ایشون شکنجه شدن تو زندان ولحظات سخت اتاق حسینی رو،پرواز،تلقی کردند.

چقدر زیبا که به خاطر آرمان وعشقشون همه ی سختی ها رو زیبا می دیدند وبا شکنجه پرواز می کردند.خوش به حالشون...

وقتی فکر می کنم،می بینم جداًدر قبال  قطره قطره خون شهدا که به خاطر آرامش و‌ آسایش ماریخته شد ولحظه لحظه ی سختی هایی روکه کشیدند تا پیروز شوند مسئولیم.

 امید وارم که بتونم بفهمم...




موضوع مطلب :

ارسال شده در: دوشنبه 86 اسفند 6 :: 3:48 عصر :: توسط : معصومه عرب




آرشیو وبلاگ
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 54
کل بازدیدها: 241239